سپیده صبح

حالا بگم از روز آزمايش وقت امتحاناتم بود 23 شهريور آخرين امتحان ....... خيلي بد نوشتم  خيلي خونده بودم اما فكر كنم همه فكرم پيش توت فرنگي خودم بود  اما اشكال نداره .......... روز بعدشم نتونستم برم چون بايد ميرفتم شورا و هم كاراي شركت رو انباشته كرده بودم .. همه چي بهم خورده بود ...... تا اينكه روز دوشنبه 92/6/24 با خاله رفتيم و آز دادم ...... گفتم جواب 1 ساعت ديگه آمادست ...... اومدم به خاله هاي ني ني سايتم گفتم ...... بعد دختر خاله رفت و جواب آز رو برام گرفت ........ بتا 5410 بود يعني خيلي خوب بوووووووووووووووووووووووود ....   ...

سلام ني ني من ........ خوبي ماماني ................ دلت نميخواد از پيش خدا بياي پيش مامان و بابا آره .......... من اين ماه هيچ تلاشي برا اومدنت نكردم ماماني .............. مامان حال خوبي نداره ................ دلم خيلي گرفته از اين روزاي انتظار .......... بابايي هم تازگي ها بهانه گير شده .......نميدونم چرا ........     ...

سلام مامانی... دیشب شب قدر بود ، شب قدر شبی هستش که خدا تصمیم میگیره که تو رو به من بده یا نه ... واسه همین مامان و بابا کلی دعا کردن تا خدا زود زود تو رو بهمون بده ... تو هم دعا کن مامانی ...   ...

سلام فرشته کوچولوی مامان و بابا......... این اولین باری نیست که باهات حرف میزنم اما اولین بار که برات مینویسم..... مینویسم تا یه روزی بیای و نوشته های مامانی رو بخونی و بدونی چقدر منتظر اومدنت بودم... الان 4 ماه هستش که از خدا تو رو خواستم......... اما انگار هنوز لیاقت داشتنتو پیدا نکردم......... ...

سلام نفس مامان دارم آروم آروم وبلاگتو خوشمل میکنم ...... راستش خیلی وقته این وبلاگ رو درست کردم اما نه چیزی توش نوشته بودم نه شکلشو تغییر داده بودم... امروز خیلی دلم گرفته مامانی ........ واسه همین خواستم وبلاگ فرشته کوچولوی خودمو قشنگ کنم شاید دلش بخواد زودی بیاد..... ...